موسسه ساحت حضور

گفتمانِ تمدنیِ انقلاب اسلامی

موسسه ساحت حضور

گفتمانِ تمدنیِ انقلاب اسلامی

موسسه «ساحت حضور» به عنوان یک «سازمان مردم نهاد» با هدف حرکت در مسیر تفصیلِ شخصیتِ اشراقیِ «حضرت امام خمینی» (رضوان الله تعالی علیه) ، بر مبنای اندیشه حضرت امام (حکمت قرآنی، سیره اهل البیت، فلسفه صدرایی و عرفان اسلامی) ، جهت ترویجِ «گفتمانِ تمدنیِ انقلاب اسلامی» تاسیس گردیده است.

بایگانی
بسم الله الرحمن الرحیم
28/8/92- استاد طاهرزاده، سه شنبه، مدرسه معصومیه
سلام علیکم و رحمة الله. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. 
بنده فکر می کنم  در ابتدای امر آنچه مانع ارتباط پیدا کردن با یکدیگر می شود، موضوعی است که در رابطه با آن به شکل معنا شده ی قبلی، سابقه ی ذهنی نسبت به هم نداریم. به همین خاطر هم شما از من انتظار یک سخنرانی شسته و رفته نداشته باشید وگرنه، به شدت خودم مسأله دار می شوم که چطور جواب خدا را بدهم وقتی که باید به یک نسلی در یک افقی، اشاراتی را متذکر شد، آنها را مشغول یک سری  معلومات خوب بکنیم. 
شاید بتوانم با مثال حرفم را بزنم. شما شهید مطهری را از دو جهت در نظر بگیرید.ایشان از  یک جهت، یک عالم اسلامی که خوب  فقه  و  فلسفه ، و تاریخ می‌داند، و اهل فکر است به این معنا، عالم است، و از جهت دیگر  چیزی دارد که بقیه مطلعین که همین اطلاعات را دارند، ندارند. حالا مرحوم مطهری با یک عالم باسواد وهابی چه تفاوتی دارد؟ با  آدمهای قوی باسواد، در قرآن  و حدیث و چه تفاوتی دارند؟ هر کدام از اینها هم  مطلعند و هر دویشان فکر می کنند ولی شما خودتان تعبیرتان این است، این خیلی نمی‌فهمد، هیچی نمی‌فهمد. مثال سومم را یکی از این صوفی‌های باسواد می زنم، منظورم عارف بیرون از حیات اجتماعی است او آثار ، محی‌الدین و صدرا  میخواند، مثل همان وهابی ها است فقط این فتوا به کشتن نمی دهد ولی نمی داند در اطرافش چه میگذرد، این مثال را به این جهت میزنم تا باب این بحث را باز کنم که فرق اینها در چیست. آقای مطهری باسواد و آن آقا هم درکار خودش باسواد، آن وهابی هم در کار خودش باسواد است، بنده در جمع بندی شخصیت شهید مطهری را در این میبینم که در زمان خودش میفهمد  در عالم چه میگذرد.برای همین هم یک مرتبه میبینید از حوزه می رود دانشگاه، اینها را ساده نگاه نکنید، اینها را با نگاه مدرنیته نگاه نکنید، شهید مطهری نرفت دانشگاه برای این که دانشگاه مهم تراست، هیچ وقت دانشگاه مهمتر نیست، اصلا حکمت در دانشگاه نمی تواند محقق شود، چون روح دانشگاه و واحد و ترم  نمی تواند جایگاه حکمت باشد نه این که تقصیر کسی باشد. مرحوم مطهری می رود دانشگاه چون میداند یک خبرهایی اطرافش است که براساس آن هوشیاری این حضورش نتیجه می‌دهد، و انصافا  خیلی نتیجه داد، یعنی نتیجه اش آن نیست که شما ملموس دیدید، بیش از آنکه ملموس بود، روح بود، مرحوم شهید مطهری یک روحی را در دانشگاه جاری کرد، چون درست سن ما بود حاصل شخصیت شهید مطهری را ملموسا داشتیم چه قبل از دکتر شریعتی چه با دکتر شریعتی چه بعد از دکتر شریعتی و هنوز هم که هنوز است شهید مطهری را داریم من این مثال را از این جهت زدم که بگویم ما مجبوریم یک فکری غیر از دانایی پیدا کنیم، شما خودتان میگویید ما تفسیر می خوانیم برای این که قرآن بفهمیم، رویکرد تفسیر خواندن یک وقت برای این است که یک روحی را به نور قرآن در عالم بشناسیم، یک وقت  برای این است که دانا بشویم به حقیقتی که در این قرآن است. بنده  خیلی برای المیزان ارزش قائلم، چون به نظرم علامه طباطبایی صاحب فکر است یعنی روحی را  که در عالم هست میشناسد و رجوع به قرآن میکند و  بهترین شکل هدایت را میگیرد و آن روح را جاری میکند و اگر به المیزان خوب  رجوع بشود انسان را بصیرت می دهد. 
 شاید این واژه بصیرت بد نباشد ولی به هیچ کدام از این واژه ها نمی توانید اعتماد کنید. چرا؟ برای این که ما به شما نمی خواهیم دوباره یک دانایی اضافه کنیم. میگویند طرفداران بودا نشسته بودند، بودا گفت خدای را! همه نوک انگشت بودا را نگاه کردند. یعنی نمی توانند اشارات را متوجه شوند حالا ما با هم باید یک ارتباطی پیدا کنیم که اشارات را متوجه باشیم و خیلی هم مشکل است چون عموما سریعا موضوع را به علم حصولی و ماهیت تبدیل می کنیم. آن فیلسوف دانمارکی میگوید که من میدانم بعداً  نوشته های من را استادان دانشگاه که همه چیز را نابود میکنند، این را هم نابود میکنند. چرا؟ چون این بنده خدا اشاره می خواهد به یک تاریخی بکند ولی آنها به علم حصولی و به فکری که منجر به اطلاعات است تبدیلش میکنند. بنابراین از همین حالا عرض کنم من یک بهانه هایی را پیدا می کنم که به این بهانه ها بتوانم آن نکته ای که فکر می کنم کمک به رفقا می شود را طرح کنم.
قصد در این جلسات دادن فکر است، امروز تفکر چیست، که اگر آن را نداشته باشیم عالم هستیم ولی متفکر نیستیم و آن طرف قضیه فکری که فکر است به کجا اشاره دارد که اگر اشاره نکند فکر نیست.این موضوع، ذهن می برد. باید کمی فکر کنیم. اطلاعات داشتن در یک موضوع غیر از اهل فکر بودن در آن است. بعضی ها نسبت به موضوعی مطلع هستند ولی فکر ندارند. مثال میزنیم در اوایل انقلاب شخصی می گفت امام خمینی باید رئیس جمهور شود. به عنوان این که خیلی کار بزرگی است که رئیس جمهور شود و مسائل را حل کند. به نظر شما آیا این فرد فکر کرده است  که دارد این صحبت را می کند؟ بنده خدا آدم بیفکری نبود ولی این به کجا اشاره دارد؟ حالا اگر امام خمینی رئیس جمهور شده بودند به نظر شما چه میشد؟ مگر شما افق نمازی که داری با نمازی که میخوانی یکی است؟ نمازی که میخوانی در حد رسیدن به آن افق است اما افقی که میشناسی، خیلی بزرگتر از آنی است که در اجرا فعلا در آن هستی. ما متاسفانه روی تاریخ   وقت نمیگذاریم که جای اهل البیت را پیدا کنیم. از خودتان نمیپرسید که چرا پیامبر و  اهل البیت مستقیما در یک سری کارها دخالت نکردند؟اینها از این زاویه گم شده است،  روش امام و رهبری به سیره اهل البیت به خیلی نزدیک است، از خودتان سوال نمی کنید چرا این ها مستقیما در اجرا  وارد نمیشوند و تا جایی که ممکن است در سایه خودشان را نگه می دارند و اجرا را به دست دیگران می سپرند. اینها سوالهایی است که باید حل کرده باشید خوب حالا این ها مثال بود این که گفتند ببینید یک عالم وهابی هیچی فکر ندارد هر چند اطلاعات خوبی دارد، قرآن و روایت هم حفظ است و  در حد خودش به آنچه که مطلع است مقیّد است ولی در اوج بی فکری است. پس فکر یک چیز دیگر است. حالا ما در کجا هستیم در فکر کردن؟ 
سلوک همراه با شناخت تقدیر الهی در ذیل شخصیت یک انسانی که مأمور تحقق اراده ی حضرت حق است در این مقطع زمانی شبیه سلوک اصحاب امام حسین علیه السلام است. اصحاب امام حسین ذیل وجود مقدس حضرت سیدالشهدا سلوک کردند. خودتان الان از بیرون نگاه می کنید و می گویید خیلی زیبا عمل کردند یعنی اوج دینداری و شکوفا شدنِ در نهایت دینداری را شما در اصحاب کربلا می بینید. این نوع سلوک صوفی بازی نیست. صوفی بازی به این معنا که بیرون تاریخ خودمان بیرون تقدیری که خدا برایمان رقم زده است بخواهیم یک عبادت فردی داشته باشیم، آرام آرام من بنا دارم روشن تر عرض کنم این ابدا مزه دینداری نیست. صوفی بازی یعنی یک دینی که حضور خودش را در عالم نمی شناسد و در رابطه ی خدا با عالم نمی تواند وارد شود ولی رابطه خودش را با خدا ازجهتی قطع نکرده است. لذا این سلوک نه صوفی بازی است و نه به دنبال حضرت امام به عنوان یک شیخ یا روش صوفیانه حرکت کردن است. مشکل آنجا است  که خود واژه سلوک این تداعی را می کند که بعضی ها میگویند  این ها می خواهند بساط آن عرفان صوفیانه را راه بیندازند که سابقه تاریخی دارد، خیر آنها بیرون تاریخ اند. 
ما حضرت امام را منقطع از امام حسین و سیره آن حضرت نپذیرفتیم تا یک فرقه مثل فرقه صوفیه باشیم. همین جا فرصتی خوبی است که من این را عرض کنم خیلی شیعه از طریق ائمه تلاش کرد که فرقه نشود دلیلش هم وجود مقدس حضرت صادق است. شما این معما را چطور می خواهید حل کنید که حضرت در جایی از تاریخ قرار دارند که چهار هزار عالم اهل سنت شاگردشان هستند حالا شما چند موردش را می شنوید آنوقت شما اگر اهل این جریان مصر و شمال آفریقا باشید، به خصوص مصر شما میبنید که امام صادق برای آنها یک محور فکری است همین رئیس الازهر هم پنج شش ماه پیش یک مصاحبه ای کرده بود خیلی زیبا، انگار او از امام خمینی  صادقی تر است. یعنی اثر امام صادق را می خواهم بگویم نمیگذارند شیعه یک فرقه بشود ، بله یک عده ای حواسشان نیست متاسفانه این چند صدسال اخیر مواظب نبودند و امام خمینی دوباره ما را برگرداند به تاریخی که شما دیگر الان الحمدلله دیدید که از مالزی بگیر و از آفریقا بگیر الان امام خمینی را به عنوان یک شخصیتی که به او  نیاز دارند برای عبور از آن ظلمات سکولاریسم، نگاه می کنند. اخیرا آقای سروش یک سخنرانی در شب 15 شعبان در همان لندن دارد شما ببینید تنها روشی که می تواند بچه ها را از انقلاب بگیرد در آن همه تلاشش این است که بگوید شیعه یک فرقه است و این شیعه که یک فرقه است و شما دور خودش می چرخید خیلی امیدی برای آینده اش نداشته باشید. آنوقت اگر بتواند این را ثابت کند یقینا دیگر سروشی که به نظر من می خواست بگوید رجوع به مدرنیته حیات حقیقی یک انسان است موفق می شود. شاید شما در جریان صحبت هایش هستید خیلی تلاش کرد که بگوید ما نظام اسلامی نداریم، نظامی داریم که باید مسلم حاکمش باشد دقت کنید ولیّ فقیه به معنایی که اسلام حاکم باشد ولی اگر مسلم حاکم باشد چه؟ نظام روش و کاربردش دیگر به وسیله یک جای دیگر تامین می شود وقتی ولی فقیه حاکم باشد یعنی فقاهت حاکم باشد ولی اگر مسلم حاکم باشد مگر فلان دانشگاه رئیسش مسلم نیست؟ ولی علوم انسانی اش یا فیزیکش رجوع به حق ندارد؟ او میداند دارد چه میگوید من میخواهم بگویم در این مساله ما باید بیش از این فکر کنیم. در کتاب سلوک سعی کردم بگویم این فکر باید شروع شود که اصلا اسلام حقیقتش یک حضور جمعی حق است در عالم. 
 رویکرد ما نظر به جایگاه تاریخی حادثه هاست که موجب یک بصیرت بزرگ برای فهم تقدیر زمانه ها میشود. شما سلمان را ببینید ،البته عذر می خواهم من احتمال میدهم که در این چیزها همفکر نباشیم شما حالا دعوا میکنید بعدا فکر کنید شما این روایت را شنیدید که تفاوت سلمان و اباذر خیلی زیاد است بعد نگاه می کنید میبنید که هردویشان خیلی خوبند من برداشتم این است که سلمان جایگاه اسلام را در هستی و تاریخ می شناسد اباذر بت پرستی را می بیند و قبلا هم باهاش درگیر شده میدانید بعد می آید میبیند چه دین خوبی بت پرستی در آن  نیست خداپرستی در آن هست. هردویشان متدین هستند هردویشان مورداحترام هستند، این روایت سلمان منا اهل البیت برای اباذر هم هست، ولی وقتی به جمع بندی می رسید می‌بینید که اهل البیت ما یک جای خاصتری برای سلمان قائلند. در یک روایتی داریم که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله، می فرمایند جبرائیل آمد گفت ملائکه دعای اباذر را در آسمان میخوانند، با همه اینها شما در جمع بندی روایت میبینید که یک هوشیاری دارد. سابقه سلمان هم اقتضا میکند که اول ایران بوده است بعد میرود سوریه آنجا مسیحی میشود بعد از آنجا سیر میکند به طرف عربستان می آید بعد او را  میگیرند و می فروشند و در آخر  پیامبر سلمان را میخرند این سلمان که به رسم است که یک هوشیاری است هوشیاری اش از کجاست؟ من حرفم این است سلمان جای اسلام را فهمید جای اسلام به معنای چه؟ یعنی تقدیر عالم تقدیری است که این را باید بتواند بفهمد به معنایی که جای تاریخی دارد. الان من و شما نماز می خوانیم اما این که  نماز چه حضوری در عالم دارد؟ شما حداقلش به حمدالله به این نتیجه رسیدید که موجب سعادت من در این عالم می شود یعنی نسبت من را با حیله های دشمن تغییر می دهد. بالاخره دشمن بیکار ننشسته است، دشمن شما شیطان است و شیطان ها. شما وقتی می گویید من با نماز سعادتمند می شوم و درست هم فکر می کنید، این اقل فکر است که یعنی نسبتی با این عالم برقرار می کنید تا دشمن شما به هر شکل و شمایلی نمی تواند شما را به سوء عاقبت بکشاند  و شما می توانید از این پل صراط پر از خطر عبور کنید. خوب این را اگر کمی وسعت بدهید، معلوم است که این نماز یک جایگاهی در عالم دارد که نسبت ها را بر هم می زند و نقشه های شیطان  نمی تواند  ضد شما تمام شود. ما معتقدیم که باهمدیگر می توانیم در این قضیه صحبت کنیم تا یک حضوری خاص از دینداری یا بگوییم از حقیقت را داشته باشیم زیرا ما امروز حقیقت را دین اسلام میدانیم یک حضوری خاص از حقیقت مطرح شده که اگر بشناسیم، قدرت تفکر به ما برمی گردد. خوب لازمه اش این است تا من از طریقی روشن کنم که الانه قدرت تفکر جاری نیست. این هم یکی از مشکلاتی است که ما می خواهیم با همدیگر در میان بگذاریم.
حرکات ما یک سؤال بیشتر نیست و آن این است که از خود بپرسیم: کدام برداشت از اسلام، آن برداشتی است که منجر به رفع حجاب و عامل انس با حق می شود. بالاخره ما می خواهیم یک مسلمان خوبی به ولایت مولایمان امیرالمؤمنین و فرزندان امیرالمؤمنین باشیم. اسلام را بگیرید برای نبوت و بعد هم ولایت. حالا این وسعت ولایت امیرالمؤمنین را چطوری باید ببینیم؟ یعنی اگر می خواهیم به ولایت امیرالمؤمنین باشیم، این ولایت در حیات ما و در حیات خودشان چه معنایی دارد؟ شما بارها برای خودتان این سؤال پیش آمده است که امیرالمؤمنین، آن نخلستان ها، آن گریه ها، آن شخصیت چطور به این جا رسیده است؟ به این معنا که مرحوم آیت الله قاضی در زمان خودش می تواند به آن علی علیه السلام نزدیک شود، اگر ما امروز بخواهیم به امیرالمؤمنین نزدیک باشیم، اگر به سیره قاضی صدسال پیش عمل کنیم می شویم یا نمی شویم؟ به نظر بنده نزدیک نمی شویم! مقام معظم رهبری در بجنورد فرمودند اگر امروز در صحنه ی انقلاب  وارد نشویم ، حوزه ای که همواره منشأ مقابله با سکولار بوده است گرفتار سکولار می شود. سکولاریسم یعنی معنویت کاذب. در قرآن داریم: واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا. این جمیعا ، یعنی اگر می خواهید به حبل الهی اعتصام پیدا کنید، جمیعا ممکن است. یعنی اعتصام به حبل الله، جمیعا. در ادامه فرمود لا تفرقوا برای تاکید است یعنی آن جمیعا را یادت نرود. حالا اگر شرایطی باشد که نمی گذارد آن جمیعا محقق شود، خوب معلوم است رخصت می دهند که هر کدام هر کاری می خواهید تنهایی بکنید. اما این که می فرماید روحت روحی باشد که این اسلام باید در یک جمعی حاضر شود تا شما دینداریتان در این جمع، برای شخص خودتان محقق شود. تفسیر المیزان را در رابطه با این آیه نگاه کنید. آیه ابتدائاً به عنوان این که دینداری در فضای جمعی ممکن است به ما دستور اعتصام به حبل الهی می دهد. فقط باید خودتان را خیلی مواظب باشید، سوسیالیسم اصالت را به جمع می دهد. این جا ما اصالت را به اعتصام به حبل الله می دهیم. اعتصام به حبل الله یعنی اصالت با چه کسی است؟ رجوع الی الله شکلش چگونه است؟ می فرماید جمیعا. همین که عزیزمان امروز فرمودند جبهه ی دفاع مقدس، دین را شکوفا می کرد، چون دغدغه ی یک حیات دینی در فضای حیات اجتماعی دینی برای هر رزمنده ای پدید آمد. وگرنه می توانست برود نمازش را بخواند. 
بنده معتقدم اگر روی این عرایضی که می خواهم بابش را باز کنم بمانید، سلوک واقعی یعنی سلوک به معنای رجوع الی الله تسهیل و ممکن و راحت می شود. و آن وقت تمام دستورات اسلام جواب می دهد. دیده اید گاهی شما می گویید که این برنامه را ریختیم جواب نداد، چرا جواب نداد؟ این همه قرآن گفت که اگر نماز را اقامه کنید، از فحشاء و منکر جدا می شوید. بعد می گویید انگار جواب نمی دهد. البته بیخود می گوییم، کمترینش یعنی همان قالبش هم جواب می دهد، خود طرف ممکن است نداند. انتظار دارد که حالا هیچ خطورات شیطانی نداشته باشد و گناه نکند، این بخاطر این است که صورت کمالیه نماز را ندارد و نباید نتیجه بگیرد که از این اقل نماز هم کاری نیامده است. ولی جواب نمی دهد یعنی چی؟ یعنی زمینه ای که این آرمان ها در آن شکوفا شود، نیست.
من معتقدم اگر بتوانیم رجوعی که امروز اسلام به آن نیاز دارد به اسلام داشته باشیم و فضای تمدن سازی را به معنای خیلی دقیق آن نگاه کنیم و مواظب هم باشیم این واژه ها خیلی لغزنده است ، کنترل کنیم تا آن منظور اصلی را بفهمیم، به نظرم یک شکوفایی پیدا می کنیم. رهبری قبلا در شیراز بحث تمدن اسلامی را کردند بعد که در بجنورد تشریف آوردند ، واژه  را به تمدن نوین اسلامی تخصیص زدند. فکر می کنید چرا این نوین را اضافه کردند؟ دیدند که این واژه دارد می رود توی استعارات و واژه های دیگر که منظور آن ها نیست. همین حالا هم من نگران هستم که حتی وقتی می گوییم تمدن نوین اسلامی، می خواهیم به کجا اشاره کنیم؟ چون ذهن رفقا ممکن است احتیاج به این داشته باشد که ما با هم کمی بیشتر مسأله را تبیین کنیم اما حالا بگذریم.
راه حل های کوچک، وقتی روحی که حاکم است، غیر الهی است، بسط همان روح غیر الهی است یا لااقل راه برون رفت از آن نیست. مثال می زنیم اگر که ملاک ثروت است، و ملاک تقوا نیست، حالا اگر یک آدم پولدار یک خیریه بزند و به مردم کمک کند. کار بدی که نمی کند و باید هم بکند ما که کمونیست نیستیم، ولی این آخرش می داند که آخرش همان جنس است. آن ثروتمند ثروت دارد و این برای این که یک کمی خنثی کند ثروتمندی آن ثروتمند را، می آید یک خیریه می زند و یک شفاخانه درست می کند. آخرش یک مقدار بیشتر می توان فکر کرد که آیا نمی شود راهکاری پیدا کرد که ثروت ملاک حساسیت و رجوع و ارزش نباشد؟ ساده نگذرید، می شود. ما تسلیم شده ایم. تعبیر من این است که راه حل های کوچک وقتی روحی که حاکم است، غیرالهی است، بسط همان روح غیر الهی است و یا لااقل برون رفت از آن نیست. جریان شتربانی به نام صفوان جمال که همه ی شما می دانید. من هم آورده ام تا ببینیم حضرت امام کاظم، چی می خواهند بگویند. شما می دانید صفوان جمال  شتربان است و وقتی خدمت حضرت می آید ، حضرت یک نوع ترشرویی به او نشان می دهند. می پرسد چرا؟ می فرمایند که چرا شترهایت را به هارون الرشید کرایه داده ای؟ می گوید برای سفر معصیت که نداده ام برای سفر حج داده ام. ملاک حضرت را  دقت کنید، می خواهیم جایش را پیدا کنیم. حضرت می فرمایند  دلت می خواهد که برگردد؟ بالاخره باید برگردد و شترهایت و کرایه ات را بدهد. می گوید بله. جمله شان را ببینید: می فرماید: به دل خودت نگاه کن حالا که هارون شترهایت را کرایه کرده، دوست نداری زنده بماند تا برگردد و باقی پولت را بدهد؟ صفوان به فکر فرو رفت و سری تکان داد و گفت بله. امام فرمودند که همین قدر که راضی به بقای ظالم هستی، گناه کردی و توبه نکردی و با همان انسان محشور می شوی. خوب صفوان که مسلمان است و یار امام کاظم هم هست، چه جایی را گم کرده است که امام می فرمایند اگر در این شرایط بمیری، با هارون الرشید محشور می شوی. روی این قضیه فکر کنید که عجب این جا یک نوع حیاتی را ما باید دنبالش باشیم که این هارون در آن نباشد. اگر باشد چی؟ به مسلمانی مان لطمه می خورد. عجیب است ما انگار فکر می کنیم روح اجتماعی مان جزء دینداری مان نیست. فکر می کنیم می شود که مسلمان باشیم و راه های آسمان هم به سوی قلبمان باز شود، سالک عارف هم باشیم، اما حالا هارون را هم فوقش شتر به او کرایه ندهیم، ولی همه فکر و ذکر ما هم این نباشد که ما نباید راضی به حیات او باشیم ، ما باید به مرگ او راضی باشیم. این ما را به کجا می برد؟ جز این است که باید همه فکر و ذکرمان این باشد تا یک حاکمیتی باشد و ما باید دائم همه زاویه های دینداریمان را روی این حاکمیتی ببندیم که این حاکمیت، حاکمیت دین باید با تمام مناسبات دین باشد. روی این جمله من امسال محرم کمی بیشتر  ماندم. آخرین صحبت حضرت سیدالشهداء در کربلا وقتی که دیگر فقط روی کنده های پایشان می توانستند بایستند وقتی که حمله کردند به خیمه ها، واژه را ببینید، حضرت فرمودند: یا شیعة آل ابی سفیان، آل ابوسفیان یعنی جبهه ای که شما شخصیت فکری تان، جبهه ابوسفیانی است و آن خط فکری. من بازهم روایت آورده ام از این جنس حتی از ابن عباسی که خیلی هم ادعای شیعه بودن ندارد. شما از این خودتان برداشت نمی کنید که حضرت امام حسین در کربلا خط دوتا جبهه را روشن کردند: یک جبهه جبهه ی اباسفیانی است و یک جبهه هم جبهه ای است که حسین می خواهد آن را احیا کند که به نظر من به عالی ترین شکل احیا کردند. اگر شما امروز می بینید که بحمدالله معنای ثمردهی مقاومت نهادینه شده است، این حاصل حرکت کربلا است. البته این ارزشش را دارد تا روی آن فکر کنید که عجب، می شود یک فکری درست کرد تا مردم در دلش قرار بگیرند. کربلا یک فکری است که تاریخ شیعه در دلش قرار گرفت در حدی قرار گرفت که تمام نقشه های این چندین ساله ی این ها که می خواستند بر بیداری اسلامی منطقه مسلط شوند و سوریه را بزنند و بعد سعودی خط دهنده به منطقه می شد و ایران به حاشیه می رفت ، به دلایلی که حتما با من هم نظرید ناکام کرد ، ما با یک چیز این ها را زدیم، با حسین زدیم. یک بحثی اساسی هم داریم در این قضیه اما می خواهم مثال بزنم چون می دانم دوستان یک سؤال هایی دارند که نمی گذارند درست جلو برویم. امام حسین یک روحی را به عالم داد حداقل به شیعه داد و بقیه هم تا حدی فهمیدند. بخصوص حماسی ها را دیدید که وقتی بهشان متذکر شدیم، پذیرفتند. حالا این که کمی محکم نیستند مثل خالد مشعل گاهی چپ می کند، اما دوباره برمی گردد به همان روحی که باید با حسین حیات را ادامه دهند. این را از کجا آورده اند؟ من نمی خواهم بگویم نگاه کن به انگشت من، من می خواهم بگویم نگاه کن به هیچی که شما نمی دانید به چه چیزی جلویتان نگاه کنید. روح نهضت امام حسین ما را به یک عالمی برد که این عالم عجیب جواب داد. امروز بحمدالله دقت کرده اید این خانم بد حجابی که با او مصاحبه می کنند و می گوید که ما می ایستیم، شما فکر می کنید که این جا حسین نیست؟ وقتی یک تمدنی بیاید، روح ها را دربر می گیرد. در این قضیه به معنای اجمال حرف خیلی دارم. یک مثال بزنم. بنده چند مسئولیت اجرایی در این کشور داشته ام. بعد متوجه شدم عجب، مدیر کل هیچ کاره است، گفتیم مدیر کل می شویم، همه کارها را حل می کنیم دیگر! این را در پرانتز بگذارید ولی جواب یک سری سؤال اساسی تان است که معنای طلبگی تان و معنای حیات دینی تان را هم انشاءالله می توانم کمی روشن کنم. ما گفتیم مدیر کل می شویم و همه چیز را درست می کنیم بعد که رفتیم دیدیم عجب، لایه مدیر کل، در ذیل معاونین قفل است. معاونین در ذیل، کارشناسان قفلند. یعنی در نظام های اداری فقط کارشناسان حکومت می کنند. آن وقت جالب است، وزیر قفل است در معاونینش، بعد معاون هایش قفلند در مدیرکل های ستادی. آن وقت ما و  وزیر همه مان قفلیم ذیل مدیر کل های ستادی یعنی کارشناس های ستادی. می دیدیم خدایا هیچ کاری نمی شود کرد. خوب برای کسی که عشقش این است تا این اداره بگردد خوب است، ولی بالاخره ما که نمی خواستیم این کار را بکنیم، داشتیم دیوانه می شدیم. فهمیدیم باید مسأله را یک جای دیگر درست کنیم. این را داشته باشید. شما فکر کنید که واقعا اوباما  اول که آمد، این چینش را نمی خواست عمل کند؟ واقعا اوباما می دانست که یک خبرهایی دیگر باید در آمریکا بشود. ولی همان بلایی که من دیدم در مسئولیت سرم آمد، می دانستم سر اوباما هم آمده است. حتی همین سخنرانی که پریروز در سازمان ملل کرد، این با سخنرانی دو سه روز بعدش زمین تا آسمان فرق می کرد. چرا؟ این را داشته باشید. آیا به نظر شما چنگیز هم همین بود مشکلش؟ اصلا. هر اراده ای می کرد، عمل میشد. حتی آقامحمدخان قاجار که به ما نزدیک است،  هم همین جوری بود، هر اراده ای می کرد عمل می شد. رضاخان، اصلا نمی توانست اداره کند و محمدرضا دیگر صد پله بدتر از رضاخان بود. رضاخان برای نفس کشیدنش باید ذیل انگلستان نفس می کشید. خوب گیر دنیا کجاست؟ یک زمانی مردم پذیرفته بودند که در یک حیات دیگری کار کنند که حاکمان کار خودشان را بکنند. در مقدمه ی آن جزوه ای که کتاب حکومت ولایی آقای کدیور را نقد کردم، این را مفصل نوشتم. در کتاب سلوک هم دوباره یک نحوه تکرار کردم. ببینید یک زمانی تاریخ این جوری بود که مردم خودشان در یک جمع های دینی، دینداریشان را می کردند. نادرشاه و شاه عباس و محمدرضاخان هم شاه گیری شان را می کردند. یک مرتبه یک نظام جدیدی پیدا شد. از بیکن یا هر کس دیگری. نظام اداری که پیدا شد، دیگر لایه های کارشناسی تصمیم می گرفتند. حال می خواهم یک چیزی یواشکی یادتان بدهم: یهود، زودتر از همه این مسأله را فهمید. که باید بیاید در لایه های کارشناسی حاکم ها را کنترل کند. پروتکلشان را بخوانید. الان هم دنیا تقریبا دست شان است، حالا من می گویم یقینا ناکام است اما می خواهم بگویم امروز با حضور این نحوه نظام سیاسی، دنیا در شرایطی است که باید بیاییم در لایه های پایین کارها را شکل دهیم و تصمیم سازی کنیم برای بالایی ها، چه مثبت چه منفی. یکی مثل حضرت امام و رهبری حفظه الله تعالی، تحت عنوان فهم نقش مردم، تاریخ را شناختند و آمدند در صحنه، و به نظر من اگر طلبه ها این را بفهمند، تاریخ آینده را از این طریق که با مردم، رجوع به مردم، احیای مردم را داشته باشند، تاریخ آینده را شکل می دهند هر چی هم حالا لابی ها امید داشته باشند که می شود بر حاکم ها تاثیر گذاشت مشکل آن ها این است که بر حاکم ها امر می کنند. روش دینی که امام پیشنهاد کرد این است که راه حل های قدسی را جلوی انسان ها بگذاریم، انسان ها می روند حاکم ها را دنبال خودشان می آورند. این جا ما تفاوت اساسی با لابی ها داریم، اما یک نکته را آن ها خیلی زود فهمیدند علتش هم این است که اصلا جنس مدرنیته... همان طور که ژاپنی ها زودتر از ما توانستند مدرن شوند و خدا نکند که ما مثل ژاپنی ها مدرن شویم، چرا؟ چون آن ها کنترل های الهی ندارند. آقای آوینی در کتاب سرزمین آفتاب می گویند که چرا ژاپنی ها راحت می توانند اروپایی بشوند ولی ما، یک نهشته های دینی داریم که اجازه به ما نمی دهد الا بی دین ها که دیدید که عموما لایه ی دیگری از شخصیت جامعه ی ما رفت به طرف رضاخان و تجدد پیدا کرد و بهایی شد و از این حرف ها.
در هر حال، تا فضای احکام الهی فراهم نشود، شما به مقاصدی که دین دنبال می کند، نمی رسید. بخصوص در این تاریخ تجدد. قبل از تجدد،با این که خان ها وشرایط ملوک الطوایفی را داشتید در لایه های پایین جامعه کارهایتان را می کردید و دیندار بودید. مثلا روحانی در مسجد می نشست و قباله ی خانه و ملک و ازدواج می نوشت و این ها همه، خودشان یک نهاد بودند. شناسنامه ها قبیله بود. نسبت ها وسیع تر بود. ایندیویدوالیسم، فردگرایی آمد گفت تو اصغر طاهرزاده هستی؟ عجب؟ من تا دیروز این نبودم. من تا دیروز طایفه ی طاهرزاده ها بودم به وسعت یک شخصیتی که آن فرد وقتی گناه می کرد حس می کرد. الان در عراق یا در یمن و امثال این کشورها چرا ماهواره ها نمی توانند کاری بکنند؟ استکبار خیلی به افغانستان و به عراق امید دارد، خیلی هم تلاش می کند و بدترین صحنه ها را هم نشان می دهد. چرا موفق نمی شوند؟ برای این که این شخص عراقی، هنوز با شناسنامه اش خودش را پیدا نمی کند، با طایفه اش پیدا می کند. دیدید که مثلا دولت آقای مالکی، آمد با طایفه ها مسأله اش را حل کرد تا وهابی ها را از بعضی قسمت ها بیرون کردند. طایفه های اهل سنت را عرض می کنم. این روحیه را که ما بتوانیم یک حیات جمعی پیدا کنیم، این بود. یعنی ما شناسنامه نمی خواستیم. معنی مان در یک حیات جمعی بود.این حرف ها اجمال است. من می خواهم  اجمالم را تفصیل کنم، خودش دوتا اجمال پشتش می آید، بگذریم. 
این صد سال اخیر بخصوص، فضایی که رجوع به یک حیات جمعی باشد به اسم اسلام، این گم شد. من به شما صریح بگویم اگر ما این را برنگردانیم محال است به آن اهداف اصلی مان برسیم. این دینداری که هر کس یک گوشه ای بنشیند و فکر بکند که خیلی مؤمن است، کاری ندارد ولی این مقصد نیست. شما خیلی چیزهای دیگر را نیاز دارید. شما به وسعت ذیل امام معصومی که صاحب الزمان است باید حیات خودتان را معنا کنید. اولین شرطش این است که شما بگویید که ما کجای تاریخ ایستاده ایم؟ نسبت خودتان را هم با آرمان هایتان بتوانید معنا کنید. شاهد آوردم، انتظار هم نداشته باشید که در این اجمال هایی که می گویم، یک نکته به شما گفته باشم. اما اگر توانسته باشم حداقل مجبورتان کنم فکر کنید، آن وقت می رسید به این که چقدر ساده اند کسانی که یک برنامه می دهند و فکر هم می کنند فردا عملی می شود. فردی به دیگری گفته بود پدر من از شما مهم تر است. گفته بود چرا قربان؟ گفت: چون بابای من در مجلس قانون تصویب می کند. گفته بود: بابای من هم پاسبان است، دو ریال می گیرد قانون بابای تو را زیر پایش می گذارد. این یک خبرهایی است. از این نتیجه بگیرید. چرا متوجه نیستند که شرایط اجازه ی این حضور را نمی دهد. من چون کار اجرایی هم کرده ام به شما بگویم بسیاری وقت ها این قانون تصویب کن و این ها که مصوباتش را می نویسند، این ها دارند با خودشان بازی می کنند که حقوقشان را بگیرند. خیلی هم سخت است آدم این جوری زندگی کند. خدا برای کسی نیاورد که بداند به درد نمی خورد. وقتی بی تاریخ شدید. دعای ندبه یعنی شما تاریخ دارید، در تاریخید. خیلی باید برای خودتان جای اساسی قائل باشید. این حرف را آن روز که در سال 1360 شنیدید، چه نگاهی روبرویتان آمد؟ حضرت امام در سال 1360 در پیام به زائران حج می فرمایند: «هان ای مسلمانان جهان و مستضعفان تحت سلطه ی ستمگران! بپا خیزید و دست اتحاد بدهید و از اسلام و مقدرات خود دفاع کنید و از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن، به خواست خداوند قادر، قرن غلبه ی مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است» ادعا زیاد است. این را یک آدم سیاسی دارد می گوید یا یک شعور معنوی؟ یعنی این تقدیر شناسی کجا بوده است؟ مثال آقای مطهری را زدم با آن وهابی. آقای مطهری از این جنس است، تقدیر را شناخت که این کتابهایش به درد خورد. بعضی ها خیلی کتابهای بهتری نوشتند و من هم می شناختم. صحبت رهبری را هم دقت کنید، فرمودند «این قرن، قرن اسلام است» این ها را از کجا می گویند؟ ما کجا وارد بشویم؟ بله. حرف من این است این بصیرتی که شنیدید، شناخت تقدیری است که ما را به تمدن اسلامی می کشاند. حال اگر شما بی تاریخ بشوید یعنی چی؟ یعنی در تقدیری که ما را به تمدن اسلامی می کشاند، وارد نشدید. خوب حالا بحث این که بی تاریخ شویم چی میشویم، من نظرم این است که بهترین راه، غرب شناسی است. کتابی از دکتر شریعتی هست که البته سخنرانی بود بعد کتاب شد. سخنرانی اش خیلی خوب بود بنام میعاد با ابراهیم. رفته بود حج و تمام طول حج، سخنرانی کرده بود. نوارهای خیلی زیادی هم بود، ما به یک زحمتی همه اش را گوش دادیم. شریعتی یک چیز خوب یاد ما داد و آن این که غرب، در بیماری بی تاریخی دارد نابود میشود. این را رفته بود خوب لمس کرده بود. یعنی در درک بیماری بزرگ غرب و تک تک غربی ها به ما کمک کرد که بعد همین میعاد با ابراهیم مختصرش شد. او می خواست به ما بگوید که حج، حیات جمعی است به وسعت حضور خدا در هستی. به این واژه نمی گفت ولی من این جور فهمیدم، با شما هم آمدم همین حرف را بزنم. می دانید حج واجب است و اگر حج را بتوانید بروید و نروید، آخر آیه است والله غنی عن العالمین، از این آیه چی می فهمید؟ یعنی تو اگر در یک حضوری از حضور خدا که در هستی و در تمام روابط انسانی حاضر شده است، حاضر نشوی، تو کافری. خوب نتیجه ای که با هم می خواهیم آرام آرام بگیریم این است که این حضور به شکل خاصش محقق شده است. اگر در آن وارد شدی. خوب روایت می گوید اگر از حج برگشتی و فکر کردی که خدا گناهانت را نبخشیده است، سوء ظن به خدا داری، یعنی در یک فضایی قرار می گیری که دیگر اصلا گناهان می آید زیر پایت که بحث می برد و من هم دیگر خسته تان کردم خودم هم خسته شدم و صل الله علی محمد و آل محمد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی