موسسه ساحت حضور

گفتمانِ تمدنیِ انقلاب اسلامی

موسسه ساحت حضور

گفتمانِ تمدنیِ انقلاب اسلامی

موسسه «ساحت حضور» به عنوان یک «سازمان مردم نهاد» با هدف حرکت در مسیر تفصیلِ شخصیتِ اشراقیِ «حضرت امام خمینی» (رضوان الله تعالی علیه) ، بر مبنای اندیشه حضرت امام (حکمت قرآنی، سیره اهل البیت، فلسفه صدرایی و عرفان اسلامی) ، جهت ترویجِ «گفتمانِ تمدنیِ انقلاب اسلامی» تاسیس گردیده است.

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ساحت حضور» ثبت شده است

(برای مشاهده سایز اصلی،روی عکس کلیک کنید.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۱۰
ساحت حضور
بسم الله الرحمن الرحیم
28/8/92- استاد طاهرزاده، سه شنبه، مدرسه معصومیه
سلام علیکم و رحمة الله. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. 
بنده فکر می کنم  در ابتدای امر آنچه مانع ارتباط پیدا کردن با یکدیگر می شود، موضوعی است که در رابطه با آن به شکل معنا شده ی قبلی، سابقه ی ذهنی نسبت به هم نداریم. به همین خاطر هم شما از من انتظار یک سخنرانی شسته و رفته نداشته باشید وگرنه، به شدت خودم مسأله دار می شوم که چطور جواب خدا را بدهم وقتی که باید به یک نسلی در یک افقی، اشاراتی را متذکر شد، آنها را مشغول یک سری  معلومات خوب بکنیم. 
شاید بتوانم با مثال حرفم را بزنم. شما شهید مطهری را از دو جهت در نظر بگیرید.ایشان از  یک جهت، یک عالم اسلامی که خوب  فقه  و  فلسفه ، و تاریخ می‌داند، و اهل فکر است به این معنا، عالم است، و از جهت دیگر  چیزی دارد که بقیه مطلعین که همین اطلاعات را دارند، ندارند. حالا مرحوم مطهری با یک عالم باسواد وهابی چه تفاوتی دارد؟ با  آدمهای قوی باسواد، در قرآن  و حدیث و چه تفاوتی دارند؟ هر کدام از اینها هم  مطلعند و هر دویشان فکر می کنند ولی شما خودتان تعبیرتان این است، این خیلی نمی‌فهمد، هیچی نمی‌فهمد. مثال سومم را یکی از این صوفی‌های باسواد می زنم، منظورم عارف بیرون از حیات اجتماعی است او آثار ، محی‌الدین و صدرا  میخواند، مثل همان وهابی ها است فقط این فتوا به کشتن نمی دهد ولی نمی داند در اطرافش چه میگذرد، این مثال را به این جهت میزنم تا باب این بحث را باز کنم که فرق اینها در چیست. آقای مطهری باسواد و آن آقا هم درکار خودش باسواد، آن وهابی هم در کار خودش باسواد است، بنده در جمع بندی شخصیت شهید مطهری را در این میبینم که در زمان خودش میفهمد  در عالم چه میگذرد.برای همین هم یک مرتبه میبینید از حوزه می رود دانشگاه، اینها را ساده نگاه نکنید، اینها را با نگاه مدرنیته نگاه نکنید، شهید مطهری نرفت دانشگاه برای این که دانشگاه مهم تراست، هیچ وقت دانشگاه مهمتر نیست، اصلا حکمت در دانشگاه نمی تواند محقق شود، چون روح دانشگاه و واحد و ترم  نمی تواند جایگاه حکمت باشد نه این که تقصیر کسی باشد. مرحوم مطهری می رود دانشگاه چون میداند یک خبرهایی اطرافش است که براساس آن هوشیاری این حضورش نتیجه می‌دهد، و انصافا  خیلی نتیجه داد، یعنی نتیجه اش آن نیست که شما ملموس دیدید، بیش از آنکه ملموس بود، روح بود، مرحوم شهید مطهری یک روحی را در دانشگاه جاری کرد، چون درست سن ما بود حاصل شخصیت شهید مطهری را ملموسا داشتیم چه قبل از دکتر شریعتی چه با دکتر شریعتی چه بعد از دکتر شریعتی و هنوز هم که هنوز است شهید مطهری را داریم من این مثال را از این جهت زدم که بگویم ما مجبوریم یک فکری غیر از دانایی پیدا کنیم، شما خودتان میگویید ما تفسیر می خوانیم برای این که قرآن بفهمیم، رویکرد تفسیر خواندن یک وقت برای این است که یک روحی را به نور قرآن در عالم بشناسیم، یک وقت  برای این است که دانا بشویم به حقیقتی که در این قرآن است. بنده  خیلی برای المیزان ارزش قائلم، چون به نظرم علامه طباطبایی صاحب فکر است یعنی روحی را  که در عالم هست میشناسد و رجوع به قرآن میکند و  بهترین شکل هدایت را میگیرد و آن روح را جاری میکند و اگر به المیزان خوب  رجوع بشود انسان را بصیرت می دهد. 
 شاید این واژه بصیرت بد نباشد ولی به هیچ کدام از این واژه ها نمی توانید اعتماد کنید. چرا؟ برای این که ما به شما نمی خواهیم دوباره یک دانایی اضافه کنیم. میگویند طرفداران بودا نشسته بودند، بودا گفت خدای را! همه نوک انگشت بودا را نگاه کردند. یعنی نمی توانند اشارات را متوجه شوند حالا ما با هم باید یک ارتباطی پیدا کنیم که اشارات را متوجه باشیم و خیلی هم مشکل است چون عموما سریعا موضوع را به علم حصولی و ماهیت تبدیل می کنیم. آن فیلسوف دانمارکی میگوید که من میدانم بعداً  نوشته های من را استادان دانشگاه که همه چیز را نابود میکنند، این را هم نابود میکنند. چرا؟ چون این بنده خدا اشاره می خواهد به یک تاریخی بکند ولی آنها به علم حصولی و به فکری که منجر به اطلاعات است تبدیلش میکنند. بنابراین از همین حالا عرض کنم من یک بهانه هایی را پیدا می کنم که به این بهانه ها بتوانم آن نکته ای که فکر می کنم کمک به رفقا می شود را طرح کنم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۱:۲۶
ساحت حضور
(برای مشاهده سایز اصلی،روی عکس کلیک کنید.)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۱
ساحت حضور

اگر «نــور» را ببینی دیگر فقط به تماشای آن می نشینی و مجالی برای پرسیدن نداری! آری ، وقتی به «نور وجودِ خود»  نگاه میکنی ، می یابی که در «ساحت حضور» کلمات محو میشوند؛ زبان خاموش میشود و «چشم دل» روشن می‌شود ؛ می‌یابی که این «بودنِ»  تو «محفل اُنس با حق»  است،  و «چشم دلت» محتاج «عبادت» است برای «نگاهِ به حق» ؛ آری! در آن ساحت که «حقایقِ حضوری» تجلّی میکنند، جای «نگاه کردن» است، نه جای «سؤال کردن»! 

در«ساحت حضور» زبان سکوت میکند، چون «مفاهیم حصولی»، نورِ«حقایقِ حضوری» را به حجاب می‌برند؛ مِثل آنکه بخواهی «نـور» را با زبانت ببینی و نشان دهی! آری! زبان تنها کمک میکند که «مفهوم آب» را بدانی، ولی برای تشنگی و عطشِ جانت باید به «حضور آب» برسی؛ چون «کامِ عطشان جان» با «چشیدنِ» «حقیقتِ خارجی آب» سیراب میشود ، نه با «خواندن و شنیدنِ» «نامِ آب»!! و «آب» مَثَلِ همان حقیقتی است که تو «حیاتِ ابدی» از او می‌یابی؛

وقتی در«ساحت حضور» وارد شوی، «حیات خویش» را در بی‌کرانه‌ی هستی می‌یابی، ناگاه به خود می‌آیی که فراتر از حروف و مفاهیمِ مرده، «نور خدا» را «تازه و زنده» در خویش یافته‌ای ، و آنگاه است که از «اُنس با خدا» ، زندگی «زنده» میشود.

 سال‌ها باید انسان تلاش کند تا «خدا» را پیدا کند و پس از آن تا آخر عمر سعی کند «با او» باشد. «عالی‌ترین ثمره‌ی زندگی» این است که انسان بتواند خدا را پیدا کند و برای همیشه با خدا باشد. بعضى‏ها تصور مى‏کنند که سیمان درست کردن و آن را به دیوار کشیدن کار است اما «لا إله إلاّ اللّه»گفتن کار نیست! آیا قلب انسان با گفتن «لا إله إلاّ اللّه» بیشتر صعود مى‏کند یا با «نگاه‌کردن به ظاهر تجملی خانه» ؟!

  لذّت‌بردن از آن ظاهرِ تجملی در واقع سیراب‌کردن بُعد خیالى انسان است در حالی‌که آن خیالات پس از مدتى مى‏روند، چون «جنسِ خیال» ، «رفتن» است و فناء.

 اما کسى که «لا إله إلاّ اللّه» مى‏گوید در واقع قلبش را با نظر به توحید، سیراب کرده است، زیرا «جنسِ قلب»، «ماندن» است و بقاء.

 افسوس که «انسانِ عمل زده» از آنچه که باید باز نماند، باز مى ‏ماند و «آدمیّتِ خود» را فراموش می ‏کند و باز هم به دنبالِ یافتنِ کارهاى بیهوده است.

 اسلامِ عزیز تأکید دارد نگاه ما به زندگی طوری نباشد که ما را از «اصلاحِ آخرتمان» باز دارد ؛ پس «روحیه‌ی خودنمایی» را فرو گذاریم و «آنچه را که برعهده‏مان نیست» رها کنیم. این است راهِ پیشه‌کردنِ «زندگیِ روحانی» در این دنیای فانی.                                               

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۵:۵۱
ساحت حضور